10 داستان کوتاه و آموزنده + مجموع داستان های زیبا با نتیجه گیری (2024)

داستانهای کوتاه الهام بخش خواندنیهای قدرتمندی هستند، نکته جالب در مورد آنها این است که درک آنها بسیار آسان است و همیشه یک نکته آموزنده و اخلاقی در انتهای داستان وجود دارد. در ادامه چند داستان کوتاه و آموزنده برای شما قرار داده ایم.

گلچین چند داستان کوتاه و آموزنده

در این بخش از تاپ ناز 6 داستان کوتاه زیبا و آموزنده به همراه نتیجه گیری را آماده کرده ایم و امیدواریم از خواندن این داستان ها لذت ببرید.

داستان کوتاه (اعتماد)

تلفن زنگ زد وخانمتلفنچی گوشی را برداشت و گفت : “واحد خدمات عمومی، بفرمائید.”
شخصی که تلفن کرده بود ساکت باقی ماند. خانم تلفنچی دوباره گفت : “واحد خدمات عمومی، بفرمائید.” اما جوابی نیامد و وقتی می خواستگوشیرا بگذارد صدای زنی را شنید که گفت : “آه، پس آنجا واحد خدمات عمومی است. معذرت می خواهم، من این شماره را در جیب شوهرم پیدا کردم اما نمی دانستم مال چه کسی است”
فکرش را بکنید که اگر تلفنچی بجای گفتن “واحد خدمات عمومی” گفته بود “الو” چه اتفاقی می افتاد!

نتیجه

در هر رابطه ایاعتمادبسیار با اهمیت است. وقتی اعتماد از بین برود رابطه به پایان خواهد رسید . فقدان اعتماد به سوء ظن می انجامد، سوء ظن باعث خشم و عصبانیت میشود ،خشمباعث دشمنی می شود و این دشمنی منجر به جدائی.

داستان کوتاه (کسی را با انگشت نشانه نگیرید)

مردی به پدر همسرش گفت دیگران شما را بخاطر زندگی زناشوئی موفقی که دارید تحسین می کنند، ممکن است راز این موفقیت را به من بگوئید؟
پدر با لبخند پاسخ داد: هرگز همسرت را بخاطر کوتاهی هایش یا اشتباهی که کرده مورد انتقاد قرار نده.
همواره این فکر را در یاد داشته باش که او بخاطر کوتاهی ها و نقاط ضعفی که دارد نتوانسته شوهری بهتر از تو پیدا کند.

نتیجه


همه ماانتظارداریم که دوستمان بدارند و به ما احترام بگذارند. بسیاری از مردم می ترسند وجهه خود را از دست بدهند. بطور کلی، وقتی شخصی مرتکب اشتباهی می شود به دنبال کسی می گردد تا تقصیر را به گردن او بیندازد. این آغاز نبرد است. ما باید همیشه به یاد داشته باشیم که وقتی انگشتمان را بطرف کسی نشانه می رویم چهار انگشت دیگر، خود ما را نشانه گرفته اند.
اگر ما دیگران را ببخشیم، دیگران هم از خطای ما چشم پوشی می کنند.

✔ مطلب پیشنهادی: داستان طنز و خنده دار + 10 داستان کوتاه بسیار خنده دار و جالب

داستان کوتاه (همسر ایدآل)

شخصی به یکی از موسسات همسریابی مراجعه کرد و گفت: “من به دنبال یک همسر می گردم. لطفاً به من کمک کنید تا همسر مناسبی پیدا کنم. ”

مسئول مربوطه پرسید لطفاً خواسته های خودتان را بگوئید

– “خوشگل، مودب، شوخ طبع، اهل ورزش، با معلومات، خوب آواز بخواند، در تمام ساعاتی از روز که در خانه هستم و بیرون نرفتم بتواند من را سرگرم کند، وقتی به همدم احتیاج دارم برای من داستان های جالبی تعریف کند و هر وقت که خواستم استراحت کنم ساکت باشد.

مسئول موسسه با دقت به حرف های او گوش کرد و در پاسخ گفت فهمیدم. شما به تلویزیون احتیاج دارید.

نتیجه

مثلی هست که می گوید زوج بی نقص از یک زن کور و یکمردکر درست شده است، زیرا زن کور نمی تواند خطاهای شوهر را ببیند و مرد کر قادر به شنیدن غرغرهای زن نیست. بسیاری از زوج ها در مراحل اول آشنائی کور و کر هستند و رویای یک رابطه بی نقص را می بینند. بدبختانه، وقتی هیجان های اولیه فرو می نشیند، بیدار می شوند و متوجه می شوند که ازدواج به معنی بستری از گل های رُز نیست و آن زمان کابوس آغاز می شود.

داستان آموزنده (برداشت شخصی)

زن و شوهری یک خر از بازار خریدند. در راه برگشت به خانه یک پسر بچه گفت :” چقدر احمقند. چرا هیچکدام سوار خر نشده اند؟”

آندو وقتی این حرف را شنیدند زن سوار بر خر شد و مرد در کنار آنها براه افتاد. کمی بعد پیرمردی آنها را دید و گفت: “مرد رئیس خانواده است. چطور زن می تواند در حالی که شوهرش پیاده راه می رود سوار خر شود؟”

زن با شنیدن این حرف فوراً از خر پیاده شد و جای خود را به شوهرش داد. لحظاتی بعد با پیرزنی مواجه شدند. پیر زن گفت: ” عجب مرد بی معرفتی، خودش سوار خر می شود و زنش پیاده راه می رود.”

مرد با شنیدن این حرف به زنش گفت که او هم سوار خر شود.

بعد به مرد جوانی برخوردند. او گفت :” خر بیچاره، چطور می توانی وزن این دو را تحمل کنی. چقدر به تو ظلم می کنند! ”

زن و شوهر با شنیدن این حرف از خر پیاده شدند و خر را به دوش گرفتند.
ظاهراً راه دیگری باقی نمانده بود.
وقتی به پل باریکی رسیدند، خر ترسید و شروع به جفتک زدن کرد. آنها تعادلشان را از دست دادند و به رودخانه سقوط کردند.

نتیجه


تک تک مردم برداشت های مختلف دارند. گوشتی که یکنفر با لذت می خورد برای دیگری زهر است.
هیچوقت ممکن نیست که همه شما را بستایند، و یا لعنت کنند.
هیچگاه نه در گذشته، نه در حال و نه در آینده چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
بنابراین، اگر وجدان راحتی دارید از حرف دیگران دلخور نشوید.

مطلب مشابه: 15 داستان کوتاه چند خطی + داستان و قصه پندآموز و مفهومی آموزنده

داستان جالب (حرف درست)

یک خانم و همسر میلیونرش از برج نیمه سازشان بازدید می کردند که یک کارگر آن زن را دید و فریاد زد: “مرا به یاد میاوری؟ من و تو در دوران دبیرستان با هم دوست صمیمی بودیم .”

در راه بازگشت به خانهشوهربه طعنه با همسرش گفت: ” شانس آوردی که با من ازدواج کردی وگرنه الآن زن یک عمله وکارگرشده بودی.”

همسر پاسخ داد: ” بر عکس، تو باید قدر ازدواج با من را بدانی. وگرنه الآن او میلیونر بود ، نه تو.”

نتیجه:

یکضرب المثلچینی می گوید: ” یک حرف می تواند ملتی را خوشبخت یا نابود کند”.
بسیاری از روابط به دلیل حرف های نابجا گسسته می شوند. وقتی یک زوج خیلی صمیمی می شوند دیگر ادب و احترام را فراموش می کنند. ما بدون توجه به اینکه ممکن است حرفی که می زنیم طرف را برنجاند هرچه می خواهیم می گوئیم.
در اکثر مواقع چنین بگو مگوهایی تخم یک رابطه بد را می کارد. مثل یک تخم مرغ شکسته، که دیگر نمی توانید آن را به شکل اول در بیاورید.

مطلب پیشنهادی: 15 داستان کوتاه چند خطی + داستان و قصه پندآموز و مفهومی آموزنده

داستان پند آموز (صبور باش)

مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به خودرو نوی خود بیندازد که ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر بچه سه ساله خود را دید که شاد و شنگول با ضربات چکش در حال نابود کردن رنگ براق خودرو است. مرد بطرف پسرش دوید، او را از ماشین دور کرد، و با عصبانیت و برای تنبیه، با چکش بر روی دست های پسر بچه زد.

وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند.

هرچند کهپزشکاننهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان له شده دست کودک را قطع کنند. وقتی که کودک به هوش آمد و دستهای باند پیچی شده اش را دید با حالتی مظلوم پرسید: ” پدر انگشتان من کی خوب میشه ؟”

پدر همان روز خودکشی کرد.

نتیجه:
اکرکسیپای شما را لگد کرد و یا به شما تنه زد، قبل از هرگونه عکس العمل و یا مقابله به مثل، این داستان را به یاد آورید. قبل از آنکه صبر خود را از دست بدهید کمی فکر کنید. وانت را می شود تعمیر کرد اما انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان

داستان زیبای مراقبت

پسر جوان ان قدر عاشق دختر بود کـه گفت: تو نگران چی هستی؟

دختر جوان هم حرفش را زد: همون طور کـه خودت می‌دونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره… باید شرط ضمن عقد بگذاریم کـه اگر زمین گیر شد، اونو بـه خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان.

پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت…

هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود کـه زن جوان دریک تصادف خودرو قطع نخاع و ویلچر نشین شد.

پسر جوان رو بـه مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟

مادر پیرش با عصبانیت گفت: مگه من مُردم کـه ببریش آسایشگاه؟ خودم تا موقعی کـه زمین‌گیر نشدم ازش مراقبت می کنم.

پسر جوان اشک ریخت و بـه زنش نگاه کرد.

زن جوان انگار با نگاهش بـه او میگفت: شرط ضمن عقد رو باطل کن!

مطلب مشابه: داستان طنز و خنده دار + 10 داستان کوتاه بسیار خنده دار و جالب

مدارا با پدر پیر

مردی نزد عالمی از پدرش شکایت کرد.گفت: پدرم مرا بسیار آزار می‌دهد. پیر شده است و از من می‌خواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم روز دیگر می‌گوید پنبه بکار و خودش هم نمی‌داند دنبال چیست؟ مرا با این بهانه‌گیری‌هایش خسته کرده است… بگو چه کنم؟

عالم گفت: با او بساز.

گفت: نمی‌توانم!

عالم پرسید: آیا فرزند کوچکی در خانه داری؟

گفت: بلی.

گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را می‌زنی؟

گفت: نه، چون اقتضای سن اوست.

آیا او را نصیحت میکنی؟

گفت: نه چون مغزش نمی‌رود و…

گفت: میدانی چرا با فرزندت چنین برخورد می‌کنی؟!

گفت: نه.

گفت: چون تو دوران کودکی را طی کرده‌ای و می‌دانی کودکی چیست، اما چون به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نکرده‌ای، هرگز نمی‌توانی اقتضای یک پیر را بفهمی!! “در پیری انسان زود رنج می‌شود، گوشه‌گیر می‌شود، عصبی می‌شود، احساس ناتوانی می‌کند و… “پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن اقتضای سن پیری جز این نیست.”

داستان کوتاه چوپان

ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ماشین ﺷﺨﺼﯽ‌ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ‌ﻫﺎﯼ بیرون ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ‌ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ. ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ پرسید ﭼﻪ چیز ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟

ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ می‌زنم ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ می‌شوند. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صدا می‌زند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭم ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم.

آیا تا به حال پلی ساخته‌ایم؟

در زمان‌های دور دو برادر در کنار هم بر سر زمینی که از پدرشان به ارث برده بودند کار می‌کردند و در نزدیک هم خانه‌هایی برای خودشان ساخته بودند و به خوبی روزگار می‌گذراندند. برحسب اتفاق روزی بر سر مسئله‌ای با هم به اختلاف رسیدند. برادر کوچکتر بین زمین‌ها و خانه‌هایشان کانال بزرگی حفر کرد و داخل آن آب انداخت تا هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند.

برادر بزرگتر هم ناراحت شد و از نجاری خواست تا با نصب پرچین‌های بلند کاری کند تا برادرش را نبیند و خودش عازم شهر شد. هنگام عصر که برگشت با تعجب دید که نجار بجای ساخت دیوار چوبی بلند یک پل بزرگ ساخته است.

برادر کوچکتر که از صبح شاهد این صحنه بود پیش خود اندیشید حتماً برادرش برای آشتی دستور ساخت پل را داده است و بی‌صبرانه منتظر بازگشت او بود. رفت و برادر بزرگ را در آغوش گرفت و از او معذرت‌خواهی کرد. دو برادر از نجار خواستند چند روزی مهمان آنها باشد. اما او گفت: پل‌های زیادی هستند که او باید بسازد و رفت.

10 داستان کوتاه و آموزنده + مجموع داستان های زیبا با نتیجه گیری (2024)

References

Top Articles
معرفی ۱۰۰ داستان کوتاه برتر جهان - وبلاگ طاقچه
بهترین و مشهورترین داستان‌های کوتاه فارسی از نویسندگان معروف ایرانی
Hub.vacation Club.com
Hollys Pawn Saraland Al
Mw2 Other Apps Vram
How to Book Via Rail Tickets Online?
Futuretechgirls Contact
50 Cent – Baby By Me (feat. Ne-Yo) ఆంగ్ల లిరిక్స్ & రంగుల అనేక. అనువాదాలు - lyrics | çevirce
Julia Is A Doctor Who Treats Patients
Lucio Surf Code
'A Cure for Wellness', Explained
Mayo Webscheduler
Wat is 7x7? De gouden regel voor uw PowerPoint-presentatie
8 Restaurant-Style Dumpling Dipping Sauces You Can Recreate At Home
Nearest Walmart Address
Armslist Dayton
Iapd Lookup
G 037 White Oblong Pill
Director, Regional People
Westgate Trailer Mountain Grove
Thermal Pants Mens Walmart
Aleksandr: Name Meaning, Origin, History, And Popularity
Elfqrindiscard
Why Do Dogs Wag Their Tails? Scientists Examine the Endearing Behavior
Harris Teeter Weekly Ad Williamsburg Va
Fort Worth Star-Telegram from Fort Worth, Texas
Beachbodyondemand.com
Dayinew
That Is No Sword X Kakushi By Nez_R
Ts Central Nj
Ripoff Report | MZK Headhunters Inc. complaints, reviews, scams, lawsuits and frauds reported, 0 results
Walb Game Forecast
Recharging Iban Staff
Scholastic to kids: Choose your gender
Centricitykp
Walmart Front Door Wreaths
World History Kazwire
Bbc Weather In Mallorca
Tires Shop Santoyo
CNA Classes & Certification | How to Become a CNA | Red Cross
Intriguing Facts About Tom Jones Star Hannah Waddingham
Lipidene Reviews 2021
Pathé Amsterdam Noord
Johnnie Robinson Auto Sales
R Toronto Blue Jays
Footfetish Telegram
Immortal Ink Waxahachie
Eliza Hay, MBA on LinkedIn: I’m happy to share that I’ve started a new position as Regional Director… | 36 comments
Florida-Texas A&M: What You Need to Know - Florida Gators
Pizza Mia Belvidere Nj Menu
Morphe Aventura Mall
8X10 Meters To Square Meters
Latest Posts
Article information

Author: Tyson Zemlak

Last Updated:

Views: 6348

Rating: 4.2 / 5 (63 voted)

Reviews: 86% of readers found this page helpful

Author information

Name: Tyson Zemlak

Birthday: 1992-03-17

Address: Apt. 662 96191 Quigley Dam, Kubview, MA 42013

Phone: +441678032891

Job: Community-Services Orchestrator

Hobby: Coffee roasting, Calligraphy, Metalworking, Fashion, Vehicle restoration, Shopping, Photography

Introduction: My name is Tyson Zemlak, I am a excited, light, sparkling, super, open, fair, magnificent person who loves writing and wants to share my knowledge and understanding with you.